سیده رستاسیده رستا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

رستای بی همتای من

پایان هجده ماهگی رستای عزیزتر ازجانم

1393/1/24 13:43
نویسنده : مامان
431 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به روی دختر ماهم،ورود به نوزده ماهگی و شروع فصلی جدید از زندگیت رو بهت تبریک میگم عزیزم الهی که همیشه شاد و سلامت باشی.

خوب مامان جون این ماه باید واکسن پایان هجده ماهگی روبزنی،شنیدم که واکسن سختی هست عزیزم کاش میشد به جات من دردش رو تحمل میکردم و اثرش رو توی بدن تو میگذاشت،باور کن از الان واسه فردا استرس دارم ،تحمل گریه کردنت رو ندارم مامان جون،اما عزیزدلم زدن این واکسن ها واجب هست و اجتناب ناپذیر،علت تاخیر هم این بود که مرکز بهداشت گفت که باید چند نفر با هم باشند که واکسن رو باز کنیم چون زود فاسد میشند و باید صبر میکردیم البته یک هفته دیرترهیچ مشکلی پیش نمیاد.

 

 

 

 

خوب دختر نازنینم بریم سراغ کارهای منحصر به فردی که طی ماه گذشته انجام دادی:

 اول از هر چیز اینکه چند تا از اعداد رو یاد گرفتی،زمانی که تازه اونا رو یاد گرفته بودی میگفتی دو- د- دو- د- ...................

اما الان میگی 1-2-3 الهی قربون اون گفتنت بشم  کاش میشد همون وقت که داری با اون صدای زیبا و ملوس بیان میکنی صدات رو ضبط کنم عزیزم،مثلا اینکه میری روی مبل و بالا و پایین میپری و میگی دو-سه و یا وقتی که میخوای از پله بالا بری میگی که دو-د.......

برات بگم که مسواک رو میشناسی و هر زمان که منو در حال مسواک زدن میبینی میخوای که بگیری و خودت مسواک بزنی،علاقه زیادی هم به خوردن لواشک داری،از اون لواشک پذیرایی ها.

اینم یه عکس در حال بازکردن لواشک خوشمزهخوشمزه

 

 

 جدیدا کارهایی رو که انجام میدی در شرایطی هستند که متاسفانه نمیشه در اون موقعیت از اون لحظات عکس گرفت،مثل موقعی که من در حال خوندن نماز هستم و تو داری مهر رو بر میداری و روی مهر خم میشی و  ............

 

 

 

خودکار و مداد رنگی رو روی کاغذ میکشی عزیزکم.،از توی کشوت جعبه مداد رنگیهات رو بر میداری و مدادهاشو بیرون میریزی و..........الانم اومدی خودکار رو برداشتی و روی پاهات خط خطی کردی وااااااااااااااااااااای.

در حال نماز خوندن هم که جلوی من و بابا مینشینی ،یا مهر رو برمیداری و یا حرکات ما رو تکرار میکنی تازگی هم موقع خوندن نماز با صدای نازت میگی ا- او-،چون بابا جون بلند نماز میخونند تو هم میگی ا- او   عزیزدلم انگار که عربی صحبت میکنی،تازشم سرت رو روی مهر میگذاری و بلند میکنی.

 

عاشق خوردن دوغ شدی،چند روز پیش دوغ مانی ماس  رو خریدیم ،سر سفره که اونو میدیدی دستت رو به سمتش دراز میکردی و میخواستی که بخوری و وقتی که ازش خوردی دیگه ول کن نبودی و همش اونو میخواستی نوش جونت عزیزم،فکر کنم که این طعم رو خیلی دوست داشتی.

 

 

راستی چند روز پیش هم شما رو به شهربازی رنگین کمان بردیم ،اگر چه وسایل چندان مناسب سن شما نبود ولی مسئولین گفتند که میتونید از وسایل استفاده کنید و مراقب دختر کوچولوتون باشید.

 

 

 

 

 

ایام نوروز که در بین بچه ها بودی و تقریبا با هم بازی میکردید متوجه شدم که هم  خوب و هم زود با بقیه بچه ها مچ میشی  و هم خیلی عاقلانه تر و مودبانه تر از بقیه برخورد میکنی و خیلی مهربانانه رفتار میکنی ،مثلا اینکه اسباب بازیهات رو در اختیارشون قرار میدی و  از اینکه با وسایل شما بازی کنند ناراحت نمیشدی ولی بقیه اینطوری نبودند،حتی الان هم هر بچه ای که خونمون میاد میگذاری که سوار تابت بشه یا باعروسک و ماشین و سایر وسایلت بازی کنه،هزار آفرین به رستا خانوم که اینطوری برخورد میکنه،اینا رو گفتم چون بچه هایی رو دیدم که نمیگذارن بچه دیگه ای به وسایلش دست یزنه........

 

 

چند روز هست که یه کم ناآرم شدی و یه کوچولو هم تب کردی و  متوجه شدم که نوک دندون نیشت بیرون اومده عزیزم و توی لثه های کوچولوت احساس درد داری،سیزدهمین دندونت هم داره بیرون میاد عزیزدلم.

حرف آخر رو هم بگم و اینکه دوست داری توی خونه بدوی و قایم بشی مثلا بری پشت کمد یا چوب لباسی عزیزم،مخصوصا زمانی که میخوام دست و صورت و پات رو بشورم میدوی و قایم میشی وروجک ناقلا.

 

 

 

دوووووووووووووووووست دارم دختر عزیییییییییییییییییییزم.

 ماچماچقلبقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)