سیده رستاسیده رستا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

رستای بی همتای من

ورود به بیست و چهارمین ماه زندگی

1393/6/17 8:43
نویسنده : مامان
782 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام وجود مامان،خوبی..........روزها رو به خوبی سپری میکنی عزیزم؟؟

 

امیدوارم که تا امروز بهترین لحظات رو تجربه کرده باشی نفس مامان.

 

ورودت به بیست و چهارماهگیت مصادف شد با روز دوشنبه،دقیقا روز تولدت،یعنی هفدهم مهر روز دوشنبه بود که متولد شدی عزیزم،جالبه مگه نه........

 

خوب........یک ماه دیگه هم به همین سرعت گذشت،اما چیزهای جدیدتری رو یاد گرفتی و به دانسته هات اضافه شد.

 

خداروشکر نسبت به قبل غذا خوردنت خیلی بهتر شده و با لذت بیشتری غذا میخوری و از این بابت خیلی خوشحالم چون هر وقت غذا نمیخوری و بد غذا میشی خیلی اعصابم بهم میریزه و با خوردنت کلی خوشحال میشم انگار که تمام دنیا رو بهم دادن.

 

اول غذاهایی رو که بیشتر دوست داری و میخوری  واست میگم:قورمه سبزی،کلم پلو،جوجه کباب،سیب زمینی سرخ شده،کته گوجه،دمپخت،کباب کوبیده،ماکارونی و نودل............پسته خام و پسته تر با تخم آفتابگردون رو خیلی دوست داری عزیزم.از دسرهام ماست و خیار و سالاد شیرازی و ترشی سیر و ماست خالی رو دوست داری. راستی یادم رفت بگم که عاشق دلستری وای وای وای ،یعنی اگر توی سفره اونو ببینی دیگه ول کن نیستی و میخوای که همش اونو بخوری،نوش جوووووووووووووووووووووووونت عزیزمممممممممم.

موضوع غذا خوردنت رو اول گفتم چون خیلی مهم بود واسم.

 

عزیزم زمان زیادی تا تولد دو سالگیت نمونده،چقدر زود گذشت باورنکردنیه..........

یه مدت هست که همش به مراسم تولدت فکر میکنم که با برنامه ریزی دقیق و مرتب انجام بشه و بتونم یه تولد خوب واست بگیرم،کلللللللییییییییییییییییییی کار دارم که انجام بدم  عزیزدلم.

 

 

توی ماه گذشته کلی کارهای خوشمزه و بامزه انجام دادی  یه کوچولو هم شیطونتر شدی عشق مامان

مثلا اینکه وقتی تلفن یا موبایلی زنگ میخوره میخوای که خودت اونو جواب بدی و با اون طرف صحبت کنی.

وقتی که میخوام لباست یا پوشکتو عوض کنم فرار میکنی و حین فرار کردن پشت سرتو نگاه میکنی که ببینی من پشت سرتم یا نه یه وقتایی انگار بازیت میگیره و اینکارو انجام میدی عزیزدلم.

عکس گرفتن ازت هم خیلی سخت شده و همش میخوای در بری،باید کلی سرو کله بزنم یا اینکه بابا کلی سرگرمت کنه تا بتونم عکس بگیرم اونم خیلی جالب نمیشه،دیگه یه جا بند نمیشی وروجکککککککککککک مامان.

 

 

دائم از صندلی بالا میری و چیزهای روی میز رو میریزی پایین و بعدش هم خودت جمعشون میکنی.

من که اصلا در حضور تو جرآت روشن کردن لپ تاپ رو ندارم،خدا نکنه که ببینی من رفتم سراغ لپ تاپ،تو هم از صندلی میای بالا و مدام روی دکمه هاش میزنی مثل ما دستت رو روی موس میکشی،قربونت برم آخه چرا نمیگذاری مامان کارهاشو انجام بده و اینقدر بلا شدی.

 

شبها هم اینقدر خوابیدنت سخت شده که باید کلی فیلم و آهنگ و عکس از گوشی واست بگذارم که چشمات خسته بشه و بخوابی.

 

زمانی هم که میبینی شیر برات درست کردم خودت میدوییی و میری توی اتاق روی تخت میخوابی و بالش هم میگذاری زیر سرت و منتظر من که شیرو واست بیارم جان دلمممممممممم عزیزم.

 

وقتی با من یا بابا کار داری مدام پشت سر هم مامان یا بابا رو صدا میزنی،مثلا وقتی که بابا میره توی حیاط ،میری کنار پنجره و یه ریز میگی بابا ..بابا...بابا...بابا دقیقا همینطور.

 

وقتی که میخوام لباسهای شسته شده رو از لباسشویی بیرون بیارم میری سبد رو برام میاری و خودت لباسهارو میریزی توی سبد،تازه میخوای که سبدو با من بگیری که ببریم توی حیاط و یه دونه لباس هم برمیداری و که روی جالباسی پهن کنی،عزیزدلم میدونم میخوای به مامان کمک بدی اما هنوز دستای شما خیلی کوچولو و ظریف هست واسه این کارها دختر مهربونممممممم.

 

 علاقه زیادی هم به اتو داری و برمیداری روی لباسهات میگذاری یعنی که داری اتو میکشی،برعکس من که از اتو کشیدن بدم میاد و اصلا این کارو انجام نمیدم و همیشه زحمت لباسهارو بابا جون میکشن.

 

 

 چیزهایی رو که توی ماه گذشته یاد گرفتی:

صدای گاو رو میشناسی و میگی ما.... فقط یکبار اینو میگی.

قبلا به صدای کلاغ میگفتی آر آر ......ولی الان میگی قار قار .

وقتی که بهت میگم بشمار میگی :یک ........دو.........سه.....

زمانی که توی تاب نشستی و میخوای که تورو هل بدیم میگی بیا بیا،کاربرد کلمه بیا رو بلدی و بکار میبری،یا زمانیکه میخوای چیزیزرو بهمون بدی میگی بیا بیا بیا(پشت سر هم) یا موقعی که شیشه شیرت رو دستم میبینی بهم میگی بیا و خودت میری به سمت اتاق فدات بشم الهی، موقعی که خدانگهدار میکنیم  دستت رو مثل بای بای میکنی و بوس میکنی و میری جااااااااااانم عزیزم.

 

کلمات بده،بیا،برو،بالا،قطار،ماشین،نان،توپ،،شیشه شیر،،پیشی،دنده ماشین،مبل،گل رو میگی و مفهومش رو میدونی،اسم دو تا از دوستات رو هم بلدی و میگی پاشا(پارسا) و متی(متین).

 

تازه کلمه خاله روهم میگییییییییییییییییییی.

قبلا هم گفتم که معنی و مفهوم خیلی چیزها رو میدونی و تشخیص میدی اما هنوز به خوبی به زبون نمیاری،هر کلمه ای رو بگیم همون لحظه مثل طوطی تکرار میکنی بعضی هاشو دقیق میگی ولی بعضی از کلملت که یه خورده مشکلترن رو کلا یه چیز دیگه بیان میکنی.

 

دست چپ و راستت رو هم میشناسی،فقط گاهی وقتها یه کم با هم قاطی میکنی.

 

وقتی که روی تخته وایت بوردت کلمه بابا رو مینویسیم میگی بابا و میدونی که نوشته شده بابا،اونروز هم یهو دیدم که با قلم وایت بوردت یه چیزی مثل هلال کشیدی و داری میگی ماه،خیلی جا خوردم و کلی ذوقت کردم دختر باهوش و ذکاوتم،خواستم ازش عکس بگیرم از دستم برداشتی و چون آهنربایی بود پاک شدش،حیف شد.

 

شبها که ما رو در حال مسواک زدن میبینی،تو هم میخوای که مسواکتو بهت بدم و بدون خمیر دندان توی دهنت میچرخونی،البته خمیر دندان ژله ای با طعم توت فرنگی هم داری ولی از دکتر دندانپزشک که پرسیدم گفتن بهتره استفاده نشه چون این مدل خمیردندانها مواد قندی دارن و باعث پوسیدگی دندان میشه.

 زمانی که در حال خوندن نماز هستیم میای مهر رو از جلومون برمیداری و فرار میکنی،بعضی وقتها هم میای جلومون میایستی و خم و راست میشی و میگی الله،قربونت برمممممممممم من عزیزم.

 

 

مطالب وبلاگت رو چند روزه که نوشتم، ولی یه مشکل برا گوشیم پیش اومده که نمیتونم عکسهارو وارد کنم،ویروسی شده باید بدم بیرون واسم درست کنن،ببخشید مامان عکسهای مربوط به این پست رو چند روزدیگه میگذارم،حیف شد کلی عکسای قشنگ گرفته بودم البته به سختی ،در اولین فرصت عکسهاتم وارد میکنم باااااااااااااشه عزیزدلم.؟؟؟؟

 

فعلا بای بای دخترم .

پسندها (2)

نظرات (0)