سیده رستاسیده رستا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

رستای بی همتای من

پایان بیست ماهگی فرشته من

1393/3/16 18:49
نویسنده : مامان
498 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام صد تا سلام به رستای خوب مامان،

 ورودت رو به ماه جدید ،بیست و یکمین ماه از زندگیت تبریک میگم عشقم.

 

امیدوارم خوب خوب باشی و با خوندن مطالب و نوشته ها شاد بشی و  از خاطرات گذشته ای که تا الان داشتی لذت برده باشی دختر دلبندم.

خوب بریم سراغ کارهای جدیدی که در این ماه انجام دادی و چیزهای تازه ای رو که یاد گرفتی.

در پست قبلی در مورد سفرهایی که توی این ماه داشتیم صحبت کردم و عکسهاش رو هم گذاشتم،اما یه چیزهایی رو در موردش صحبتی نکردم که در اینجا اونهارو ذکر میکنم.

 

 

اینجا توی هواپیما  موقع رفتن به تهران هست که مهماندارهای هواپیما خیلی ازت استقبال کردند و هربار که رد میشدند  نازت میکردند،دو تا هدیه مخصوص بچه ها  رو هم بهت دادند که عروسکهای انگشتی بودند.

 

 

خونه مامانی که بودیم خیلی شیطنت کردی و دائم یا سراغ کابینت بودی یا کمد خاله مرضیه،میرفتی و هر چی کتاب و لوازم خاله جون بود از توی کمد بیرون میریختی ببین چقدر وسایل رو بهم ریختی، سر کشوی لباسها هم میرفتی و لباسها رو بیرون میریختی خاااااانم.

 

 

وقتشه از کارهای جدیدی بگم که با انجام دادنش من و بابا کلی ذوق میکنیم،یا اینکه اینقدر بامزه اند که حسابی خوردنی میشی عزییییییییییییییییییییییییزم.

اول اینکه دوربین موبایل روبر میداری و جلو خودت میگیری،انگار که داری از خودت عکس میگیری بعدش هم به صفحه اش نگاه میکنی،هر کاری رو انجام بدیم سریع کپی میکنی و اونو انجام میدی،خیلی سعی کردم اون لحظه  رو ازت عکس بگیرم اما یا عکس خوبی نمیشد و یا اینکه نمیذاشتی و دوباره میخواستی که گوشی رو  ازم بگیری،تنها موفق به گرفتن این عکس شدم.

 

 

 

وقتی بهانه چیزی رو داری حالت گریه رو به خودت میگیجری و خودتو لوس میکنی،دستات رو می گذاری روی چشمات انگار که داری گریه میکنی،قربونت برم.

گوشی تلفن رو برمیداری و میگی الو...الو....الو ..........البته قبلا هم اینو انجام میدادی ولی الان یه خورده پیشرفته تر،الو رو که میگی مثل اینکه کسی جواب نمیده،با صدای بلند میگی الوووووووووووووووو،بعدش هم یه نچ میکنی و............شمال هم که بودیم گوشی اتاق رو بر میداشتی و............این حرکتت خیلی جالب هست.

فیلم های زیادی ازش دارم که امکان گذاشتنش نیست.

چند وقت پیش هر سوالی رو که با فعل منفی ازت میپرسیدیم جواب میدادی نه..........اما الان نه رو یاد گرفتی و هر سوالی  رو که بپرسیم قاطع و محکم میگی نه،اینقدر خوشگل میگی نه که بابا دائم در حال سوال پرسیدن از شماست.

 

شمال یاد گرفتی که گلها و درختان رو ناز کنی دختر خوش سیمای من.

 

 

 

بالش رو میشناسی و بهت که میگم لطفا برای مامان بالش بیار اونو برمیداری و کشون کشون واسم میاریش قربون دختر مهربونم بشم،همه میگن که چقدر مهربونی.

 

خودکار رو میشناسی و باهاش روی کاغذ خط میکشی،اما یک کار اشتباه هم انجام میدی و اینکه بعضی وقتها روی دیوار خط میکشی،ناگفته نماند که این کار بد رو از پسر یکی از دوستان یاد گرفتی ،واسه همینه که فکر میکنم که در کل کم بودن بچه های دوست و فامیل در اطرافمون مزایایی داره که باعث میشه کارها و رفتارهای بدشون کمتر در رفتارت تاثیر بگذاره.

به اذان و قرآنی که قبل از اذان پخش میشه خیلی علاقه داری و موقع پخشش   خیلی با دقت به تلویزیون نگاه میکنی عزیزدلم،آفرین به شروی ما ،حتی یه وقتایی با ما نماز هم میخونی، یه پارچه چادر نماز خوشگل واست خریدم تا یک چادر نماز کوچولو ازش درست کنم.

 

قبلا به مورچه میگفتی مونو............ولی الان بهش میگی موچه و وقتی اونو  میبینی  انگشتت رو  روی زمین میگذاری و میگی موچه.....قربون اون لهجه و زبون بانمکت بشم عزیزم.

 

چند روزی هست که موقع  خوردن غذا  خودت قاشق رو برمیداری و به سمت دهنت میبری و میخوای که  غذا  رو بخوری،البته هنوز نمیتونی ماهرانه انجام بدی و تا قاشق رو به دهنت میرسونی کلی از غذا رو بین راه ریختی،این کارت باعث کثیف کاری میشه ولی اشکال نداره مهم اینه که از الان دوست داری استقلال داشته باشی و این خیلی خوبه.

 

 

 

 

در ضمن علاقه زیادی به خوردن زیتون پرورده،سالاد شیرازی و ترشی سیر داری در کل چیزهای ملس رو خیلی دوست داری و اگر سر سفره اونارو ببینی دیگه غذاتو نمیخوری و همش اشاره میکنی که بهت بدم.

 

 ببین مامان اینجا زیتون پرورده خورده بودی و کلی هم دور دهنت مالونده بودی.

 

 

 

اینم اضاف کنم که پیاز خام رو هم خیلی دوست داری و اونو خالی میخوری،در کل غذاهای سالم و مفید رو دوست داری خدا رو شکر.

 

خودت میری سر یخچال و از آب سرد کن آب بر میداری و میخوری نوش جونت عزیزم،یه شیطنت هم میکنی و اینکه دکمه آب سرد کن رو میزنی و از آبش به صورتت میزنی وای وای چه کاریییییییییییییییییییییییییی.چشمک

 

 

 

 

ابر توی آسمان رو میشناسی،ابر رو وقتی توی هواپیما بودی بابا بهت یاد داد عزیزم ،ازت که میپرسیم ابر کجاست با دست به آسمان اشاره میکنی.

بالا رو هم میدونی کجاست و وقتی که میگم دستها بالا،هر رو دستت رو مثل اینکه میخوای دست بزنی به هم نزدیک میکنی و به سمت بالا میاری عزیزم،این کار رو از برنامه خاله شادونه و عمو پورنگ یاد گرفتی مامان جون.

 

به تنهایی میتونی از  پله های سرسره  بالا بری و دیگه نیازی به گرفتن دستت نیست عزیزدلم.

 

چیزهای شخصی  خودت رو میشناسی مثلا گل سرت رو میشناسی و وقتی که میخوام به موهات بزنم خودت واسم میاری،الهی مامان فدات شه که  زود چیزها رو یاد میگیری،دختر باهوش من.

به ماشین میگی مانی، عکسش رو  توی کتاب یا تلویزیون که ببینی میگی مانی،حتی زمانی که توی خیابان ماشین رد میشه میپری و میخوای که بغل بشی و میدونی که خطرناکه و نباید موقع حرکت بهش نزدیک بشی عزیزکم.

 

دیشب هم رفتیم پارک و چند عکس ازت گرفتم:

 

عزیز مامان توی این عکس شبیه یکی از عکسهای بچگی خودم شدی،قربونت برم.

اینجا هم داشتی فلش کارتهایی رو که با آهن ربا روی یخچال چسبوندم برمیداشتی و خودتو باهاشون سرگرم میکردی عزیزم.

 

 

 

همین چند ثانیه پیش که در حال نوشتن بودم یکی از دوستانم یک جمله ای رو با whats App فرستاد که فکر کردم مناسبت داشته باشه و خوبه که اینجا هم برات به یادگار بنویسم عزیزم:

زندگی به من آموخت،بودن با کسانی که دوستشان دارم از همه چیز با ارزش تر است.

من هم میگم که بودن در کنار تو و البته پدرت، برایم از همه چیز با ارزش تر است عزیزم،دوستت دارم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مهسا
21 خرداد 93 8:23
سلام عزیز دلم امیدوارم وقتی این مطالب زیبا رو میخونی خدارو رو برای داشتن مامان پرکارو دلسوز شکر کنی همیدوارم وقتی این جملات رو میخونی واین عکسها رو میبینی در موقعیت خوبی در کنار مامان وبابا باشی . خدا به همرات باشه عزیزم