سیده رستاسیده رستا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

رستای بی همتای من

سومین نوروز باستانی مبارک عزیزم

1394/1/18 16:21
نویسنده : مامان
684 بازدید
اشتراک گذاری

 

بهار زندگی من سومین بهارت مبارک

 

 

 

 

 

 

 

سلااااااااااااام عزیزم

عیدت مبارک.......

صد سال به این سالها......

خوش گذشت........

 

امسال سومین سالی بود که در کنار تو سال رو تحویل کردیم،لحظه تحویل سال ساعت دو و چهل دقیقه نیمه شب بود و شما تقریبا دو ساعت بود که به خواب ناز رفته بودی و اصلا هم اصراری نداشتم که تا اون موقع بیدار بمونی و واسه همینم عکسهارو گذاشتم صبح که از خواب بیدار شدی ازت گرفتم خوشگلم.

 

 امسال هم چند روز اول عیدو به فسا رفتیم البته مامانی و خاله مرضیه جون هم اومدند،بعدش هم به شیراز خونه خاله مهسا رفتیم و بعد از عید دیدنی و صرف نهار به خاله سمیه که از تهران اومده بودند به اتفاق راهی جم شدیم و توی راه هم با پدرام جون بازی کردی و کلی بهت خوش گذشت.

 

چند روزی هم خاله اینها پیشمون موندن و با وجود وقت کمی که بود و مکانهای دیدنی و تفریحی زیادی وجود داشت که بریم،سعی کردیم همه جاهارو بریم،عسلویه و بندر طاهری رفتیم و شب کنار دریا توی پلاژ موندیم و فردا صبحشم با لنج تا وسط دریا رفتیم،خلاصه خیلی خوش گذشت.

بعد از رفتن خاله اینها کلی بهانه گیر شدی و مدام میگفتی که پدام میخوام.........

 

امیدوارم که امسال سالی پر از خوشی و دوستی و سلامت باشه برات عزیزم و این خوشی و شادی همینطور ادامه دار باشه. 

 

خوب بریم سراغ شیرین زبونیها و شیرین کاریهایی که انجام میدی:

به پفک میگی افت،یکی و که میبینی داره میخوره میگی مامان افت بده مریض میشه،عزیزدلم هیچ تمایلی به خوردنش نداری و حتی توی سوپر مارکت هم که میریم سمتش نمیری.

وقتی خوابت میاد و میخوای بخوابی میگی خستمه.........قربونت برم.

 

میگی مامان دوست دارم،بابا دوست دارم،نقاشی بکشم،یه چیز خوشمزه هم که میخوری میگی مامان خوشزست.

شعر اتل متل رو فقط مصرع اولش میتونی بخونی و برا خودپشت پشت هم تکرار میکنی...........

 

 

با عروسکت که بازی میکنی بهش میگی ملوسم،خوشگلم،عزیزم،دوست دارم،دقیقا همون کلماتی رو که من به خودت میگم تو هم به عروسکت میگی،فدات شه مامان الهی.

دوربین منو برمیداری و مثل آدم بزرگها میگیری جلوی صورتت و انگاری که داری فیلم میگیری،البته عکسهای زیادی هم از خودت گرفتی.

 

وقتی جاییت درد میگیره میگی مامان میسوزه و بعد خودت همون قسمتو بوس میکنی،آخه من قبلا اینکارو واست میکردم و  میگفتم الان خوب میشه و الان دیگه خودت انجام میدی.

 

قربون دختر مستقل خودم بشم،خیلی سعی میکنی همه کارها رو خودت انجام بدی و به هیچ وجه هم حاضر نیستی که بهت کمک بدیم و میخوای که همشو خودت انجام بدی،از جوراب پوشیدن گرفته تا لباس و کفش و حتی بعضی وقتها هم میخوای که خودت موهاتو درست کنی،وقتی میخوایم بریم بیرون هم خودت لباستو انتخاب میکنی که چی بپوشی،قربون اون سعی و تلاشت بشم،واقعا من باید از تو یاد بگیرم این همه پشتکار رو واسه یاد گرفتن چیزی.

شبها هم موقع خواب خودت میری لباس برمیداری و لباستو عوض میکنی در کل خیلی تنوع طلبی که البته به خودم رفتی عزیزمممممممممممممممممممم.

 

 

 

 

 

 

 

عزیزدلم مطالب این پست رو خیلی وقت بود که نوشته بودم،فراموش کرده بودم که از حال ثبت موقت بیرونش بیارم مو ببخش. 

 

 

عاشق این لحظه  لحظه های با تو بودنم عشق همیشه زندگیم.

 

 

پسندها (2)

نظرات (1)

ĸoѕαr
25 اردیبهشت 94 16:39
سلام خاله خوشحال میشم بهم سربزنید... سلام باشه حتما مرسی،ممنون از نظرتون.