سیده رستاسیده رستا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

رستای بی همتای من

سی و سومین ماه زندگی نازگل خوشبوی مامان

1394/4/18 11:46
نویسنده : مامان
546 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلااام فرشته زیبای زندگی من و بابا

 

 

خووووبی عزیزدلم .......امیدوارم از لحظه لحظه دوران شیرین زندگی کودکانه ات بهترین لذتهارو ببری عشق من.

 

 

 

 

یک ماه مبارک رمضان دیگه هم در حال سپری شدن هستش،چقدر زمان زود میگذره و این سومین ماه رمضانی هست که  در کنار فرشته کوچولوی من داره میگذره،خدایا شکرت که این همه به ما لطف داشتی و یه دختر  به ما هدیه کردی.

 

 

 

در این ماه گستره لغات و جملات کاربردیت  خیلی بیشتر شده و ازشون استفاده میکنی.

وقتی غذایی رو نمیخوای بخوری و یا چیزی رو نمیخوای میگی مامان اصلا نمیخوام.

چند تا از اون جملات قشنگ و ویژه که بکار میری :

وقتی چیزی رو میخوای بهمون بدی میگی بفرمایید....

بابا که از سر کار به خونه میاد میگی بابا سلام ...خسته نباشی.

موقعی هم که میخوای بری بیرون یا کسی میخواد بره میگی خدانگهدار.

وقتی در حال بازی کردن با عروسکت هستی بهش میگی خوشگل من با هم بریم پارک موتور نیاد،یا اینکه میگی موهاتو ببندم بریم پارک...........

 

 

 

 

قربون دختر مودب  و با فهم خودم بشم.

 

وفتی بهت میگم فلان کار رو انجام نده خطرناکه،میگی مامان حواسم است.

 

مامان چی شد؟؟؟؟؟؟ و............

 

به نام خدا رو بلدی بگی..........وقتی هم از تلویزیون قرآن پخش میشه خودت میگی بسم الله الرحیم ،قربونت برم من، هنوز کامل نمیتونی بیان کنی،اشکال نداره عزیزم تا همین اندازه هم خیلی خوبه،صلوات رو هم نصفه نیمه بلدی.

 

در کل حرف زدنت دیگه کامل شده ،حتی بعضی مواقع جملاتی رو میگی که کلی متعجب میشم.

 

ماژیک رنگیهاتو میاری وکلی باهاشون نقاشی میکشی قبلا گفتم که علاقه زیادی به کتاب نشون میدی و موقع خواب چند تا کتاب رو با خودت میاری که واست بخونم .

 

،

 

 

 

 

برنامه عمو پورنگ جدید رو خیلی دوست داری و وقتی شروع میشه میگی مامان عیم پوینگ داره،جالب اینجاست که کلمه عمو رو بلدی اما وقتی که با پورنگ ترکیب میشه اینجوری بیانش میکنی،عزیزکم.

 

قبل از ماه رمضان من و شما دوتایی چند روزی رو شیراز به خونه خاله مهسا جون رفتیم،خیلی خوب بود و شما کلی با عروسکهای دخترخاله های مهربونت بازی کردی،در ضمن عمو سجاد رو هم خیلی دوست داری و همش میگفتی عمو سجاد....و مدام میرفتی بغلشون،آخه اینقدر بهت محبت میکنن که واقعا بهشون علاقه مندی عزیزم.

 

 

 

راستی شیراز با خاله جون رفتیم آرایشگاه و با کلی درد سر موهاتو کوتاه کردی،اصلا اجازه ندادی که خانم ارایشگر پیشبند رو واست ببنده ،از توی بغل خاله جون پایین نیومدی و مجبور شدیم همینجوری راضی بشیم که موهاتو کوتاه کنی،تمام لباسهای خاله پر از موهای طلایی تو شد ه بود.

 

 

 

 

عزیزم بعد از اینکه موهاتو کوتاه کردی همه میگفتن رفتید خونه واسش اسپند بسوزونید،خاله میگفتن که شبیه هایدی شدی،آره واقعا همینطوری بود،این دومین دفعه ای بود که موهاتو کوتاه میکردیم دختر نازم.

 

 

و اما الان بزرگترین نگرانی من در حال حاضر استفاده همچنان از شیشه شیر هست،یه مدت کنار گذاشتیش،اینقدر که گفته بودیم که این شیشه برای نی نی هست و دیگه شما بزرگ شدی و نباید توی  شیشه، شیر پاستوریزتو بخوری که یه مدت دیگه ازش استفاده نکردی و اونو قایم کردیم،اما هم من و هم بابا راضی شدیم که دوباره برگردیم به همون شیشه و شیرتو توی شیشه بخوری،آخه شیر خوردنت خیلی کم شده بود.

 

اما الان یه کم از نگرانیم کم شده،چون دیدم هنوز بچه های سه ساله هستند که از شیشه استفاده میکنند،ناگفته نماند که خودمم تا چهار پنج سالگی ازشیشه استفاده میکردمچشمک

 

 

اینم چند عکس بدون شرح از دختر گلم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و اینم یه عکس سلفی

 

 

 

 

 

 

 

 

دختر نازم به خدا می سپارمت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (2)

نازنین
22 تیر 94 1:41
آخی چه دختر نازی داری خدا ببخشه واست گلم. ان شاالله همیشه شاد و سر زنده باشه. منم یه نی نی 8 ماهه دارم دوست داشتی به وبلاگ منم یه سر بزن مرسی حتما سعی میکنم سر بزنم
مامان زهره
6 شهریور 94 0:44
ای دون عاشقتم خوشگلم دوستت دارم خیلی نازی وبه دل میشینی خیلی دوستت دارم برات بهترین ها رو آرزومندم ممنونم مرسی لطف دارید.