سیده رستاسیده رستا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

رستای بی همتای من

دالی رستاااااااااااااااا

  سلام فرشته کوچولوی من این روزها شیرین بازیهات خیلی زیادتر شده و کلی مارو  سر ذوق میاره عزیزدلم هر روز کلی چیز یاد میگیری و یه عالمه بازیگوشی میکنی،یکی اینکه وقتی من نشستم دستت رو روی شانه های من میگذاری و از پشت سر بلند میشی و سرت رو به نشونه دالی این ورو اون ور میکنی از هر چیزی استفاده میکنی تا دالی بازی کنی از شال من،چادر نماز و حتی سفره ،عزیز مامان  وقتی که روی زمین نشستم،از پشت سرم دستت رو روی شونه هام میگذاری و با سرت دالی بازی میکنی.دختر باهوشم این حرکات رو خودت یاد گرفتی،واسه اولین بار که اینو انجام دادی خیلی ذوق کردم و خندیدم. "به دالی میگی دان  "   عزیزم این عکس رو گذاشتم تا نم...
10 دی 1392

پایان سیزده ماهگی و گلچین عکسهای رستا جون در یک سالگی

"السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع )"   دختر نازم پایان سیزده ماهگیت مصادف شد با ایام سوگواری امام حسین(ع) و ماه محرم،از امام حسین (ع) میخواهم که همیشه در زندگی  یار و یاور و مددکارت باشد.   سلام نی نی کوچولوی من،چطوری عزیزم ،خوبی؟ورود به چهارده ماهگی رو بهت تبریک میگم . یک نشانه از بزرگتر شدنت هم پدیدار شده و اون درآوردن دو دندون دیگه در قسمت بالاست البته فعلا نوک زده و خیلی تورو اذیت میکنه و باعث شده  غذا نخوری و یه کوچولو مامان و بابا رو اذیت کنی دختر گلم.     چند روز بود که مامانی و خاله مرضیه مهمان خونه ما بودند و ما رو خیلی خوشحال کرده بودند و کلی کارهای جدید هم توی این چند روز ...
11 آذر 1392

کارهای جدید رستا جونمممممممممممم

  سلام به دختر مهربون خودم خوبی مامان،خواستم  از کارهای جدیدی که یاد گرفتی و اونارو به خوبی انجام میدی برات بنویسم. وقتی که میگیم کلاغ پر دو تا انگشتهای سبابه ناز و کوچولوت رو میگذاری روی زمین و بعضی مواقع هم توی هوا نگه میداری،فقط یه موقعهایی انگشت رو  بالا میاری ولی بعد از کلاغ پر دست میزنی و میخندی     خوب واست بگم که توپ بازی رو از کوچولوتر که بودی دوست داشتی و هنوز هم کلی خودتو با اون سرگرم میکنی مخصوصا توپ بزرگ یوگا. ماشین بازی رو هم دوست داری ،وقتی واست سی دی قاصدک میگذارم گوش میدی و بعضی کلماتش رو بیان میکنی مثل:دست رو میگی دت و بعدش هم دستت رو به من نشون میدی ای جانم عزیزم باهوش مامان، یا...
15 آبان 1392

رستا جون در کنار دریا

  رستای گلم سلام مامانی،سلام به روی ماه دخترم امیدوارم زمانی که در حال خواندن این مطالب هستی در صحت کامل ،شاد شاد شاد و در درسهات هم بهترین باشی عشق من(ان شاءالله)    پنج شنبه هفته پیش که عید غدیر بود به اتفاق یکی از دوستان به بندر طاهری رفتیم،هوای فوق العاده خوبی بود و دریا آرام آرام . وقتی رسیدیم خورشید در حال غروب کردن بود و تا خواستیم چند تا عکس در حال غروب زیبای خورشید بگیریم خورشید خانم کاملا پایین رفت و موفق نشدیم که از اون صحنه زیبا ازت عکس بگیریم،ولی اشکال نداره چون که تا دریا راهی نیست و این روزها هوا واسه بیرون رفتن و دریا رفتن عالیه البته جم تقریبا سرد شده و واسه تفریح به منطقه قشلاقی بندر باستا...
13 آبان 1392

جشن بزرگ عید غدیر

  سلام به دختر ناز و مامانی خودم، دیشب توی شهرک جشن عید غدیر برگزار شد و گروههای هنری از تهران دعوت شده بودندو  این جشن رو برپا کردند ،علی لهراسبی هم کنسرت اجرا کرد که خیلی  باشکوه بود بهمون  خیلی خوش گذشت.توی جشن دائم در حال دست زدن و بالا پایین پریدن بودی عزیزم و خیلی هم شاد بودی این اولین کنسرتی بود که شما رفتی و از نزدیک تماشا کردی، اصلا هم بی تابی نکردی و تا آخر برنامه ها رو مثل آدم بزرگها نگاه کردی عزیز دلم.از این مراسم ها زیاد برگزار میشه ولی این اولین بود که  سه تایی رفتیم و حسابی بهمون چسبید.البته صدای موسیقی به حدی بود که ما مجبور شدیم  دستمال کاغذی توی گوشهات بگذاریم تا صدای کمتری به گوشت برسه....
7 آبان 1392

در تدارک جشن تولد

  سلام دختر گلم،این روزها کارهام خیلی زیادتر شده و داریم خودمون رو برای تولد تک ستاره زندگیمون آماده میکنیم آخه هفت روز بیشتر به پایان دوازده ماهگیت نمونده،اصلا باورکردنی نیست چون خیلی سریع گذشت و تو داری یکساله میشی عزیزم ،یه موضوع دیگه هست که باید بدونی و اینکه ما هفته آینده ان شاالله به مشهد میریم. اول قرار بود که پروازمون هفدهم باشه و تصمیم بر این بود که مشهد یه تولد کوچولو توی هتل بگیریم و بعد از اینکه بر گشتیم واست مفصل تولد بگیریم ولی الان که تاریخ رفتمون هجدهم شده می خوام که همینجا واست تولد بگیرم و دوستان و فامیل رو دعوت کنم.  اگر چه چون در عرض چهار روز یهو برنامه عوض شد و از مدتها پیش قرار به این بود که هفدهم م...
7 آبان 1392

زیارت قبول عزیزدلم

  سلام دختر نازم، قبل از هر چیز بابت تاخیر زیادی که این دفعه داشتم و نتونستم به موقع به وبلاگ سر بزنم و مطالب رو یادداشت کنم عذر خواهی میکنم البته دلیل موجهی داشتم که در جای مناسب توضیح میدم،زیارتت قبول باشه مامان جون،این افتخار نصیب ما شد که به واسطه خوش یمن بودن قدم شما و اولین سالگرد تولدت یه زیارت امام رضا دعوت بشیم.   این عکس رو یکی از فیلمبرداران تلویزیون که به منظور تهیه گزارش از حرم امام رضا (ع)اومده بودن از ما گرفتند آخه اون شب شهادت امام محمد باقر (ع)بود.   این چند عکس هم مربوط میشه به رواق امام خمینی که داشتی واسه خودت چهار دست و پا میرفتی و من و بابا هم در حال خواندن زیارت بودیم عزیزم ،هوا خیلی سرد ...
3 آبان 1392