سیده رستاسیده رستا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

رستای بی همتای من

آفرین به رستا جون

  سلام دختر ناز نازی من،یه مدت همش به مسافرت گذشت و ما دیروز تازه از تهران برگشتیم، رفته بودیم که به مامانی و خاله جونها سر بزنیم و در ضمن خریدامون رو انجام بدیم،یک هفته به سرعت گذشت اما توی این هفت روز کلی کارای جدید انجام دادی.   شناختت نسبت به اطرافیان بیشتر شده و تقریبا میشناسی،خوب عزیزم واست بگم که کلی شیطون بلا و ناقلا شدی،خودت میتونی بعد از خواب از جات بلند شی و دوباره بخوابی البته این کارو قبلا هم انجام دادی ولی الان کاملا حرفه ای شدی و راحت تر انجام میدی دختر خوشگل من.     یه مدت بود وقتی که غذا می خوردی واست دست میزدیم تا غذات رو بخوری، تهران که بودیم مامانی میگفت آفرین و دست میزد تا تشویق بشی و...
28 شهريور 1392

مسافرت رستا جون

  سلام عزیز دلم،چند روز نبودیم و به سفر رفته بودیم و فرصتی پیش نیومد تا به وبلاگت سر بزنم و مطالب و خاطرات رو ثبت کنم با وجودی که توی هتل اینترنت بود و میشد که از طریق گوشی همراه وصل شد ولی گشت و گذار مانع این کار شد ولی الان که برگشتیم کلی حرف واسه گفتن و نوشتن دارم،فصل تابستان و گرمی هوا باعث شد که ما تصمیم بگیریم به مناطقی بریم که تابستان خنک و سردی رو دارن ،تبریز رو انتخاب کردیم خیلی خوش گذشت البته به اردبیل، سرعین، آستارا و کندوان هم رفتیم و از گردنه حیران که مرز ایران و آذربایجان هست رد شدیم و چند تا عکس انداختیم چون مسافت زیادی رو تا تبریز نداشتن،کلی اماکن تفریحی و تاریخی رفتیم و کلی عکس گرفتیم ،اولین بار بود که شما رو سوار قای...
27 شهريور 1392

روزهای پایانی یازده ماهگی فرشته ی کوچولوی من

  عزیزدلم روزهای پایانی یازده ماهگی رو داریم پشت سر میگذاریم و سه روز دیگه وارد دوازدهمین ماه میشی وای چقدر سریع گذشت و کم کم داری یک ساله میشی عزیز جگر گوشه من ،توی این ماه کلی کارهای تازه انجام دادی و همچنان ادامه داره و ما رو به ذوق میاره.وقتی توی کالسکه نشستی سرت رو میگذاری روی دستت و به خواب میری و اگر بخوام تو رو بغل کنم و سر جات بگذارم بیدار میشی و می خوای که بشینی،اولین بار که این حالت رو دیدم خیلی برام جالب بود و کلی خندیدم. ببین چقدر عکسات بامزه هستند قربونت برم :   دیگه برات بگم مامان جون که کم کم داری سعی میکنی بایستی،دسته مبل رو میگیری و می خوای که بلند شی و هر وقت تو رو توی تخت میذارم دستت رو به نرد...
16 شهريور 1392

روز دختر

  "روزت مبارک عزیزم "     و خداوند ناز خود را در دختر تجلی داد..ای نازترین ناز خدا "روزت مبارک" تقدیم به دختر گلم. امیدوارم سالیان سال در پناه معبود سالم،خوشبخت،سعادتمند و کامیاب باشی عزیزم.           دخترم عاشقانه دوستت دارم.   ...
15 شهريور 1392

رستا جونم در ماه یازدهم زندگی

  دختر زیبایم الان ده روز از یازده ماهگیت رو پشت سر گذاشتی و روز به روز شیطون تر میشی و کارهای جدیدتری رو انجام میدی و خیلی هم شیرین تر شدی، وقتی که نشستی خودت رو روی زمین حرکت میدی و جا بجا میشی و وقتی که دمر میشی روی دو دست و دو پا می ایستی و می خوای که به حالت چهاردست و پا بری ،خلاصش این که دیگه نمیشه به هیچ وجه تنهات گذاشت چون دائم در حال ورجه وورجه کردنی وروجک من. این روزها وقتی تو رو توی روروک میذارم تا برم کارامو انجام بدم،وقتی میام بهت سر بزنم تا ببینم در چه حالی میبینم که نیستی و باید خونه رو بگردم تا ببینم کجایی!!!!!!!!! و بعد تو رو توی اتاق یا راهرو پیدا میکنم شیطون بلای مامان. در ضمن همه چیزارو  از روی میز جلو...
30 مرداد 1392

پایان ده ماهگی

  عزیزدل مامان الان که دارم این مطالب رو می نویسم آخرین روز ده ماهگی شماست و فردا هفده مرداد ماه هست و تو وارد یازدهمین ماه زندگیت  که مصادف با عید سعید فطر هم هست میشی،این ماه هم به سرعت ماههای دیگه گذشت و مثل ماههای قبل با بزرگتر شدنت کارهای جدیدی رو انجام دادی. این ماه بیشتر توی اتاق خودت خوابیدی البته تو رو تنها نمی ذاشتیم و من و بابا هم مهمونت بودیم و برای اینکه احساس نا امنی نکنی ما هم در اتاقت می خوابیدیم آخه دیگه بدون بودن در کنارت خواب آرامی نداشتم. خوابیدن توی اتاقت باعث شد تا حدودی مستقل بخوابی و چند شب به تنهایی بدون خوندن لالایی و حرکت در کالسکه به خواب بری.     روزهای پایانی ده ماهگی به دلی...
30 مرداد 1392

احیا

  عزیزم پارسال مثل چنین شبی که احیای شب 21 ماه رمضان بود تو توی شکمم بودی و با هم به احیا رفتیم یادش بخیر. امسال دوازده ماه از اون تاریخ میگذره که از شکمم بیرون اومدی و ده ماهگی رو پشت سر گذاشتی عزیزکم. دختر خوشگلم امشب خیلی واست دعا کردم الهی که همیشه سلامت و حوشبخت باشی. در ضمن امشب سالگرد بابا بزرگ مهربون هم میشه،خدا رحمتشون کنه جا شون خیلی در بین ما خالی هست. ...
30 مرداد 1392

رستاخوشگل در ماه دهم زندگی

 این مطلب به مرور و سر فرصت تا پایان ماه دهم به روز رسانی خواهد شد. سلام رستا جانم در پایان این ماه: قد دخترگلم: 77cm وزن دخترنازم:9.00kg کارهای اولین و جدید رستا جونم در این ماه: - بای بای می کنی - ماه من زمان بیرون آوردن لباس،خودت لباستو از سرت بیرون میاری، - معنی جملات رو تا حدودی متوجه میشی و وقتی که میگم بیا با روروکت به سمتمون میای عزیزم. و کلی کارای بامزه و خوشمزه دیگه.    اولین طعمها و غذاهایی که در این ماه میل فرمودی:رطب، هندوانه، نیمرو   مامان جون خودت سعی میکنی لباست رو بیرون بیاری، عزیزدلم می خوای به مامان کمک بدی!!!!!!!!!!  اینم چند تا عکس از حرکات بامزه و دوست داشتنی رستا...
25 مرداد 1392

خدایا

  رستایم حضورت به ما شادی و نشاط هدیه میده و امید رو در ما زنده میکنه. گفتن تمام اون حس عشق و علاقه ای که توی قلبمه قابل توصیف نیست و در قالب اینجا نمیگنجه عزیزم . از خدا که تو رو سالم،زیبا جذاب ،دوست داشتنی و باهوش آفریده سپاسگزارم. ای خدای مهربون از تو ممنونم که یه دختر ناز و مامانی به ما دادی.     ...
10 مرداد 1392